بیقرار ديدنت بودم وقتی که تو را ناگهان در مقابلم ديدم. چه زيبا بودی
چه خواستنی بودی همان بودی که برای ديدارش بی تاب بودم.
آری تو بودی بهانه ی تپشهای قلب پريشان من. امواج عاشقانه ی
نگاهت تنم را گرم می کرد و می خواستم همه ی دنيا را همانجا
و در همان لحظه متوقف کنم و جلوی گذشت زمان را بگيرم.
می خواستم همه ی دوريها و حسرتها را درست در همان يک لحظه
جبران کنم. می خواستم غرق بشم در تو و هرگز برنگردم به ساحلی
که بی تو خواهم بود در آن.
نظرات شما عزیزان:
|